روایت تاریخی | «اربعین؛ احیاگر حقیقتِ شهادت»
حضرت آیتالله خامنهای اهمیت اربعین اباعبدالله(علیه السلام) را در احیاگری فلسفهی شهادت و استمرار نهضت ظلمستیزانهی امام حسین(علیه السلام) میدانند و درس بزرگ آن را زنده نگه داشتن یاد و خاطرهی شهادت در مقابل تبلیغات دشمن معرفی مینمایند.
آنچه در ادامه میآید گزیدهای از «روایت تاریخی واقعهی اربعین» در بیانات رهبر انقلاب اسلامی است كه ضمن شرح تاریخی ماجرا به تبیین اهمیت و ابعاد موضوع میپردازد:
آنچه در ادامه میآید گزیدهای از «روایت تاریخی واقعهی اربعین» در بیانات رهبر انقلاب اسلامی است كه ضمن شرح تاریخی ماجرا به تبیین اهمیت و ابعاد موضوع میپردازد:
ماجرای ورود جابربن عبدالله انصاری به مزار امام حسین(ع) در اربعین
چه آمدن خاندان پيغمبر در روز اربعين به كربلا - كه بعضى روايت كردهاند - درست باشد يا درست نباشد، ظاهرا در اين ترديدى نيست كه جابربنعبدالله انصارى به همراه يكى از بزرگان تابعين - كه نام او را بعضى عطيه گفتهاند، بعضى عطا گفتهاند و احتمال دارد عطيهبنحارث كوفى حمدانى باشد؛ بههرحال يكى از بزرگان تابعين است كه در كوفه ساكن بوده - اين راه را طى كردند و در اين روز بر سر مزار شهيد كربلا حاضر شدند. شروع جاذبهى مغناطيس حسينى، در روز اربعين است. جابربنعبدالله را از مدينه بلند مىكند و به كربلا مىكشد. اين، همان مغناطيسى است كه امروز هم با گذشت قرنهاى متمادى، در دل من و شماست. كسانى كه معرفت به اهلبيت دارند، عشق و شور به كربلا هميشه در دلشان زنده است. اين از آن روز شروع شده است. عشق به تربت حسينى و به مرقد سرور شهيدان - سيدالشهدا - .
جابربنعبدالله جزو مجاهدين صدر اول است؛ از اصحاب بدر است؛ يعنى قبل از ولادت امام حسين، جابربنعبدالله، در خدمت پيغمبر بوده و در كنار او جهاد كرده است. كودكى، ولادت و نشو و نماى حسينبنعلى (عليهالسلام) را به چشم خود ديده است. جابربنعبدالله به طور حتم بارها ديده بود كه پيغمبر اكرم، حسينبنعلى را در آغوش مىگرفت، چشمهاى او را مىبوسيد، صورت او را مىبوسيد، پيغمبر به دست خود در دهان حسينبنعلى غذا مىگذاشت و به او آب مىداد؛ اينها را به احتمال زياد جابربنعبدالله به چشم خود ديده بود. جابربنعبدالله به طور حتم از پيغمبر به گوش خودش شنيده باشد كه حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشتاند. بعدها هم بعد از پيغمبر، موقعيت امام حسين، شخصيت امام حسين - چه در زمان خلفا، چه در زمان اميرالمومنين، چه در مدينه و چه در كوفه - اينها همه جلو چشم جابربنعبدالله انصارى است. حالا جابر شنيده است كه حسينبنعلى را به شهادت رساندهاند. جگرگوشهى پيغمبر را با لب تشنه شهيد كردهاند. از مدينه راه افتاده است؛ از كوفه، عطيه با او همراه شده است. عطيه روايت مىكند كه: «جابربنعبدالله به كنار شط فرات آمد، آنجا غسل كرد، جامهى سفيد و تميز پوشيد و بعد با گامهاى آهسته، با احترام به سمت قبر امام حسين (عليهالسلام) روانه شد. آن روايتى كه من ديدم اينطور است، مىگويد: وقتى به قبر رسيد، سه مرتبه با صداى بلند گفت: «الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر»؛ يعنى وقتى كه مىبيند كه چطور آن جگرگوشهى پيغمبر و زهرا را، دست غارتگر شهوات طغيانگران، اينطور با مظلوميت به شهادت رسانده، تكبير مىگويد. بعد مىگويد: از كثرت اندوه، جابربنعبدالله روى قبر امام حسين از حال رفت، غش كرد و افتاد. نمىدانيم چه گذشته است، اما در اين روايت مىگويد، وقتى به هوش آمد، شروع كرد با امام حسين صحبت كردن: «السلام عليكم يا آل الله، السلام عليكم يا صفوه الله». ۱۳۸۵/۰۱/۰۱
اربعین؛ نشانگر تدبیر خاندان پیامبر(ص) و احیاگر حقیقت شهادت
اساسا اهميت اربعين در آن است كه در اين روز، با تدبير الهى خاندان پيامبر(ص)، ياد نهضت حسينى براى هميشه جاودانه شد و اين كار پايهگذارى گرديد. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى، در حوادث گوناگون - از قبيل شهادت حسينبنعلى(عليهالسلام) در عاشورا - به حفظ ياد و آثار شهادت كمر نبندند، نسلهاى بعد، از دستاورد شهادت استفادهى زيادى نخواهند برد. درست است كه خداى متعال، شهدا را در همين دنيا هم زنده نگه مىدارد و شهيد به طور قهرى در تاريخ و ياد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبيعىيى كه خداى متعال براى اين كار - مثل همهى كارها - قرار داده است، همين چيزى است كه در اختيار و ارادهى ماست. ما هستيم كه با تصميم درست و بجا، مىتوانيم ياد شهدا و خاطره و فلسفهى شهادت را احيا كنيم و زنده نگهداريم. اگر زينبكبرى(سلاماللهعليها) و امام سجاد(صلواتاللهعليه) در طول آن روزهاى اسارت - چه در همان عصر عاشورا در كربلا و چه در روزهاى بعد در راه شام و كوفه و خود شهر شام و بعد از آن در زيارت كربلا و بعد عزيمت به مدينه و سپس در طول سالهاى متمادى كه اين بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبيين و افشاگرى نكرده بودند و حقيقت فلسفهى عاشورا و هدف حسينبنعلى و ظلم دشمن را بيان نمىكردند، واقعهى عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقى نمىماند.
چرا امام صادق(عليهالصلاهوالسلام) - طبق روايت - فرمودند كه هر كس يك بيت شعر دربارهى حادثهى عاشورا بگويد و كسانى را با آن بيت شعر بگرياند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد كرد؟چون تمام دستگاههاى تبليغاتى، براى منزوى كردن و در ظلمت نگهداشتن مسالهى عاشورا و كلا مسالهى اهلبيت، تجهيز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضيه چه بود. تبليغ، اينگونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهاى ظالم و ستمگر، حداكثر استفاده را از تبليغات دروغ و مغرضانه و شيطنتآميز مىكردند. در چنين فضايى، مگر ممكن بود قضيهى عاشورا - كه با اين عظمت در بيابانى در گوشهيى از دنياى اسلام اتفاق افتاده - با اين تپش و نشاط باقى بماند؟ يقينا بدون آن تلاشها، از بين مىرفت.
درسى كه اربعين به ما مىدهد، اين است كه بايد ياد حقيقت و خاطرهى شهادت را در مقابل طوفان تبليغات دشمن زنده نگهداشت. ۱۳۶۸/۰۶/۲۹
جابربنعبدالله جزو مجاهدين صدر اول است؛ از اصحاب بدر است؛ يعنى قبل از ولادت امام حسين، جابربنعبدالله، در خدمت پيغمبر بوده و در كنار او جهاد كرده است. كودكى، ولادت و نشو و نماى حسينبنعلى (عليهالسلام) را به چشم خود ديده است. جابربنعبدالله به طور حتم بارها ديده بود كه پيغمبر اكرم، حسينبنعلى را در آغوش مىگرفت، چشمهاى او را مىبوسيد، صورت او را مىبوسيد، پيغمبر به دست خود در دهان حسينبنعلى غذا مىگذاشت و به او آب مىداد؛ اينها را به احتمال زياد جابربنعبدالله به چشم خود ديده بود. جابربنعبدالله به طور حتم از پيغمبر به گوش خودش شنيده باشد كه حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشتاند. بعدها هم بعد از پيغمبر، موقعيت امام حسين، شخصيت امام حسين - چه در زمان خلفا، چه در زمان اميرالمومنين، چه در مدينه و چه در كوفه - اينها همه جلو چشم جابربنعبدالله انصارى است. حالا جابر شنيده است كه حسينبنعلى را به شهادت رساندهاند. جگرگوشهى پيغمبر را با لب تشنه شهيد كردهاند. از مدينه راه افتاده است؛ از كوفه، عطيه با او همراه شده است. عطيه روايت مىكند كه: «جابربنعبدالله به كنار شط فرات آمد، آنجا غسل كرد، جامهى سفيد و تميز پوشيد و بعد با گامهاى آهسته، با احترام به سمت قبر امام حسين (عليهالسلام) روانه شد. آن روايتى كه من ديدم اينطور است، مىگويد: وقتى به قبر رسيد، سه مرتبه با صداى بلند گفت: «الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر»؛ يعنى وقتى كه مىبيند كه چطور آن جگرگوشهى پيغمبر و زهرا را، دست غارتگر شهوات طغيانگران، اينطور با مظلوميت به شهادت رسانده، تكبير مىگويد. بعد مىگويد: از كثرت اندوه، جابربنعبدالله روى قبر امام حسين از حال رفت، غش كرد و افتاد. نمىدانيم چه گذشته است، اما در اين روايت مىگويد، وقتى به هوش آمد، شروع كرد با امام حسين صحبت كردن: «السلام عليكم يا آل الله، السلام عليكم يا صفوه الله». ۱۳۸۵/۰۱/۰۱
اربعین؛ نشانگر تدبیر خاندان پیامبر(ص) و احیاگر حقیقت شهادت
اساسا اهميت اربعين در آن است كه در اين روز، با تدبير الهى خاندان پيامبر(ص)، ياد نهضت حسينى براى هميشه جاودانه شد و اين كار پايهگذارى گرديد. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى، در حوادث گوناگون - از قبيل شهادت حسينبنعلى(عليهالسلام) در عاشورا - به حفظ ياد و آثار شهادت كمر نبندند، نسلهاى بعد، از دستاورد شهادت استفادهى زيادى نخواهند برد. درست است كه خداى متعال، شهدا را در همين دنيا هم زنده نگه مىدارد و شهيد به طور قهرى در تاريخ و ياد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبيعىيى كه خداى متعال براى اين كار - مثل همهى كارها - قرار داده است، همين چيزى است كه در اختيار و ارادهى ماست. ما هستيم كه با تصميم درست و بجا، مىتوانيم ياد شهدا و خاطره و فلسفهى شهادت را احيا كنيم و زنده نگهداريم. اگر زينبكبرى(سلاماللهعليها) و امام سجاد(صلواتاللهعليه) در طول آن روزهاى اسارت - چه در همان عصر عاشورا در كربلا و چه در روزهاى بعد در راه شام و كوفه و خود شهر شام و بعد از آن در زيارت كربلا و بعد عزيمت به مدينه و سپس در طول سالهاى متمادى كه اين بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبيين و افشاگرى نكرده بودند و حقيقت فلسفهى عاشورا و هدف حسينبنعلى و ظلم دشمن را بيان نمىكردند، واقعهى عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقى نمىماند.
چرا امام صادق(عليهالصلاهوالسلام) - طبق روايت - فرمودند كه هر كس يك بيت شعر دربارهى حادثهى عاشورا بگويد و كسانى را با آن بيت شعر بگرياند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد كرد؟چون تمام دستگاههاى تبليغاتى، براى منزوى كردن و در ظلمت نگهداشتن مسالهى عاشورا و كلا مسالهى اهلبيت، تجهيز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضيه چه بود. تبليغ، اينگونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهاى ظالم و ستمگر، حداكثر استفاده را از تبليغات دروغ و مغرضانه و شيطنتآميز مىكردند. در چنين فضايى، مگر ممكن بود قضيهى عاشورا - كه با اين عظمت در بيابانى در گوشهيى از دنياى اسلام اتفاق افتاده - با اين تپش و نشاط باقى بماند؟ يقينا بدون آن تلاشها، از بين مىرفت.
درسى كه اربعين به ما مىدهد، اين است كه بايد ياد حقيقت و خاطرهى شهادت را در مقابل طوفان تبليغات دشمن زنده نگهداشت. ۱۳۶۸/۰۶/۲۹
اربعین؛ نشانگر تدبیر خاندان پیامبر(ص) و احیاگر حقیقت شهادت
اساسا اهميت اربعين در آن است كه در اين روز، با تدبير الهى خاندان پيامبر(ص)، ياد نهضت حسينى براى هميشه جاودانه شد و اين كار پايهگذارى گرديد. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى، در حوادث گوناگون - از قبيل شهادت حسينبنعلى(عليهالسلام) در عاشورا - به حفظ ياد و آثار شهادت كمر نبندند، نسلهاى بعد، از دستاورد شهادت استفادهى زيادى نخواهند برد. درست است كه خداى متعال، شهدا را در همين دنيا هم زنده نگه مىدارد و شهيد به طور قهرى در تاريخ و ياد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبيعىيى كه خداى متعال براى اين كار - مثل همهى كارها - قرار داده است، همين چيزى است كه در اختيار و ارادهى ماست. ما هستيم كه با تصميم درست و بجا، مىتوانيم ياد شهدا و خاطره و فلسفهى شهادت را احيا كنيم و زنده نگهداريم. اگر زينبكبرى(سلاماللهعليها) و امام سجاد(صلواتاللهعليه) در طول آن روزهاى اسارت - چه در همان عصر عاشورا در كربلا و چه در روزهاى بعد در راه شام و كوفه و خود شهر شام و بعد از آن در زيارت كربلا و بعد عزيمت به مدينه و سپس در طول سالهاى متمادى كه اين بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبيين و افشاگرى نكرده بودند و حقيقت فلسفهى عاشورا و هدف حسينبنعلى و ظلم دشمن را بيان نمىكردند، واقعهى عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقى نمىماند.
چرا امام صادق(عليهالصلاهوالسلام) - طبق روايت - فرمودند كه هر كس يك بيت شعر دربارهى حادثهى عاشورا بگويد و كسانى را با آن بيت شعر بگرياند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد كرد؟چون تمام دستگاههاى تبليغاتى، براى منزوى كردن و در ظلمت نگهداشتن مسالهى عاشورا و كلا مسالهى اهلبيت، تجهيز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضيه چه بود. تبليغ، اينگونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهاى ظالم و ستمگر، حداكثر استفاده را از تبليغات دروغ و مغرضانه و شيطنتآميز مىكردند. در چنين فضايى، مگر ممكن بود قضيهى عاشورا - كه با اين عظمت در بيابانى در گوشهيى از دنياى اسلام اتفاق افتاده - با اين تپش و نشاط باقى بماند؟ يقينا بدون آن تلاشها، از بين مىرفت.
درسى كه اربعين به ما مىدهد، اين است كه بايد ياد حقيقت و خاطرهى شهادت را در مقابل طوفان تبليغات دشمن زنده نگهداشت. ۱۳۶۸/۰۶/۲۹
اربعین؛ سرآغاز گسترش جریان مبارزه با ظلم بعد از حادثه عاشورا
اربعين در حادثهى كربلا يك شروع بود؛ يك آغاز بود. بعد از آنكه قضيهى كربلا انجام گرفت- آن فاجعهى بزرگ اتفاق افتاد- و فداكارى بىنظير ابا عبد الله (عليهالسلام) و اصحاب و ياران و خانوادهاش در آن محيط محدود واقع شد، حادثهى اسارتها پيام را بايد منتشر مىكرد و خطبهها و افشاگرىها و حقيقتگوئىهاى حضرت زينب (سلاماللهعليها) و امام سجاد (عليه الصلاه و السلام) مثل يك رسانهى پرقدرت بايد فكر و حادثه و هدف و جهتگيرى را در محدودهى وسيعى منتشر مىكرد؛ و كرد. خاصيت محيط اختناق اين است كه مردم فرصت و جرئت اين را پيدا نمىكنند كه حقايقى را كه فهميدهاند، در عمل خودشان نشان بدهند؛ چون اولا دستگاه ظالم و مستبد نمىگذارد مردم بفهمند و اگر فهم مردم از دست او خارج شد و فهميدند، نمىگذارد به آنچه فهميدهاند، عمل كنند. در كوفه، در شام، در بين راه، خيلىها از زبان زينب كبرى (سلاماللهعليها) يا امام سجاد (عليه الصلاه و السلام) يا از ديدن وضع اسرا، خيلى چيزها را فهميدند، ولى كى جرئت مىكرد، كى توانائى اين را داشت كه در مقابل آن دستگاه ظلم و استكبار و استبداد و اختناق، آنچه را كه فهميده است، بروز دهد؟ مثل يك عقدهاى در گلوى مومنين باقى بود. اين عقده روز اربعين اولين نشتر را خورد؛ اولين جوشش در روز اربعين در كربلا اتفاق افتاد.
مرحوم سيد بن طاووس- و بزرگان- نوشتهاند كه وقتى كاروان اسرا، يعنى جناب زينب (سلاماللهعليها) و بقيه در اربعين وارد كربلا شدند، در آنجا فقط جابر بن عبد الله انصارى و عطيهى عوفى نبودند، «رجال من بنى هاشم»؛ عدهاى از بنى هاشم، عدهاى از ياران بر گرد تربت سيدالشهدا جمع شده بودند و به استقبال زينب كبرى آمدند. شايد اين سياست ولائى هم كه زينب كبرى اصرار كرد كه برويم به كربلا- در مراجعت از شام- به خاطر همين بود كه اين اجتماع كوچك اما پرمعنا، در آنجا حاصل شود. حالا بعضى استبعاد كردند كه چطور ممكن است تا اربعين به كربلا رسيده باشند. مرحوم شهيد آيتالله قاضى يك نوشتهى مفصلى دارد، اثبات مىكنند كه نه، ممكن است كه اين اتفاق افتاده باشد. به هر حال آنچه در كلمات بزرگان و قدما هست، اين است كه وقتى زينب كبرى و مجموعهى اهل بيت وارد كربلا شدند، عطيهى عوفى و جناب جابر بن عبد الله و رجالى از بنى هاشم در آنجا حضور داشتند. اين نشانه و نمونهاى از تحقق آن هدفى است كه با شهادتها بايد تحقق پيدا مىكرد؛ يعنى گسترش اين فكر و جرئت دادن به مردم. از همينجا بود كه ماجراى توابين به وجود آمد؛ اگرچه ماجراى توابين سركوب شد؛ اما بعد با فاصلهى كوتاهى ماجراى قيام مختار و بقيهى آن دلاوران كوفه اتفاق افتاد و نتيجهى در هم پيچيده شدن دودمان بنىاميهى ظالم و خبيث بر اثر همين شد. البته بعد از او سلسلهى مروانىها آمدند؛ اما مبارزه ادامه پيدا كرد؛ راه باز شد. اين خصوصيت اربعين است. يعنى در اربعين افشاگرى هم هست، عمل هم هست، تحقق هدفهاى آن افشاگرى هم در اربعين وجود دارد. ۱۳۸۷/۱۱/۲۸
اساسا اهميت اربعين در آن است كه در اين روز، با تدبير الهى خاندان پيامبر(ص)، ياد نهضت حسينى براى هميشه جاودانه شد و اين كار پايهگذارى گرديد. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى، در حوادث گوناگون - از قبيل شهادت حسينبنعلى(عليهالسلام) در عاشورا - به حفظ ياد و آثار شهادت كمر نبندند، نسلهاى بعد، از دستاورد شهادت استفادهى زيادى نخواهند برد. درست است كه خداى متعال، شهدا را در همين دنيا هم زنده نگه مىدارد و شهيد به طور قهرى در تاريخ و ياد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبيعىيى كه خداى متعال براى اين كار - مثل همهى كارها - قرار داده است، همين چيزى است كه در اختيار و ارادهى ماست. ما هستيم كه با تصميم درست و بجا، مىتوانيم ياد شهدا و خاطره و فلسفهى شهادت را احيا كنيم و زنده نگهداريم. اگر زينبكبرى(سلاماللهعليها) و امام سجاد(صلواتاللهعليه) در طول آن روزهاى اسارت - چه در همان عصر عاشورا در كربلا و چه در روزهاى بعد در راه شام و كوفه و خود شهر شام و بعد از آن در زيارت كربلا و بعد عزيمت به مدينه و سپس در طول سالهاى متمادى كه اين بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبيين و افشاگرى نكرده بودند و حقيقت فلسفهى عاشورا و هدف حسينبنعلى و ظلم دشمن را بيان نمىكردند، واقعهى عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقى نمىماند.
چرا امام صادق(عليهالصلاهوالسلام) - طبق روايت - فرمودند كه هر كس يك بيت شعر دربارهى حادثهى عاشورا بگويد و كسانى را با آن بيت شعر بگرياند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد كرد؟چون تمام دستگاههاى تبليغاتى، براى منزوى كردن و در ظلمت نگهداشتن مسالهى عاشورا و كلا مسالهى اهلبيت، تجهيز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضيه چه بود. تبليغ، اينگونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهاى ظالم و ستمگر، حداكثر استفاده را از تبليغات دروغ و مغرضانه و شيطنتآميز مىكردند. در چنين فضايى، مگر ممكن بود قضيهى عاشورا - كه با اين عظمت در بيابانى در گوشهيى از دنياى اسلام اتفاق افتاده - با اين تپش و نشاط باقى بماند؟ يقينا بدون آن تلاشها، از بين مىرفت.
درسى كه اربعين به ما مىدهد، اين است كه بايد ياد حقيقت و خاطرهى شهادت را در مقابل طوفان تبليغات دشمن زنده نگهداشت. ۱۳۶۸/۰۶/۲۹
اربعین؛ سرآغاز گسترش جریان مبارزه با ظلم بعد از حادثه عاشورا
اربعين در حادثهى كربلا يك شروع بود؛ يك آغاز بود. بعد از آنكه قضيهى كربلا انجام گرفت- آن فاجعهى بزرگ اتفاق افتاد- و فداكارى بىنظير ابا عبد الله (عليهالسلام) و اصحاب و ياران و خانوادهاش در آن محيط محدود واقع شد، حادثهى اسارتها پيام را بايد منتشر مىكرد و خطبهها و افشاگرىها و حقيقتگوئىهاى حضرت زينب (سلاماللهعليها) و امام سجاد (عليه الصلاه و السلام) مثل يك رسانهى پرقدرت بايد فكر و حادثه و هدف و جهتگيرى را در محدودهى وسيعى منتشر مىكرد؛ و كرد. خاصيت محيط اختناق اين است كه مردم فرصت و جرئت اين را پيدا نمىكنند كه حقايقى را كه فهميدهاند، در عمل خودشان نشان بدهند؛ چون اولا دستگاه ظالم و مستبد نمىگذارد مردم بفهمند و اگر فهم مردم از دست او خارج شد و فهميدند، نمىگذارد به آنچه فهميدهاند، عمل كنند. در كوفه، در شام، در بين راه، خيلىها از زبان زينب كبرى (سلاماللهعليها) يا امام سجاد (عليه الصلاه و السلام) يا از ديدن وضع اسرا، خيلى چيزها را فهميدند، ولى كى جرئت مىكرد، كى توانائى اين را داشت كه در مقابل آن دستگاه ظلم و استكبار و استبداد و اختناق، آنچه را كه فهميده است، بروز دهد؟ مثل يك عقدهاى در گلوى مومنين باقى بود. اين عقده روز اربعين اولين نشتر را خورد؛ اولين جوشش در روز اربعين در كربلا اتفاق افتاد.
مرحوم سيد بن طاووس- و بزرگان- نوشتهاند كه وقتى كاروان اسرا، يعنى جناب زينب (سلاماللهعليها) و بقيه در اربعين وارد كربلا شدند، در آنجا فقط جابر بن عبد الله انصارى و عطيهى عوفى نبودند، «رجال من بنى هاشم»؛ عدهاى از بنى هاشم، عدهاى از ياران بر گرد تربت سيدالشهدا جمع شده بودند و به استقبال زينب كبرى آمدند. شايد اين سياست ولائى هم كه زينب كبرى اصرار كرد كه برويم به كربلا- در مراجعت از شام- به خاطر همين بود كه اين اجتماع كوچك اما پرمعنا، در آنجا حاصل شود. حالا بعضى استبعاد كردند كه چطور ممكن است تا اربعين به كربلا رسيده باشند. مرحوم شهيد آيتالله قاضى يك نوشتهى مفصلى دارد، اثبات مىكنند كه نه، ممكن است كه اين اتفاق افتاده باشد. به هر حال آنچه در كلمات بزرگان و قدما هست، اين است كه وقتى زينب كبرى و مجموعهى اهل بيت وارد كربلا شدند، عطيهى عوفى و جناب جابر بن عبد الله و رجالى از بنى هاشم در آنجا حضور داشتند. اين نشانه و نمونهاى از تحقق آن هدفى است كه با شهادتها بايد تحقق پيدا مىكرد؛ يعنى گسترش اين فكر و جرئت دادن به مردم. از همينجا بود كه ماجراى توابين به وجود آمد؛ اگرچه ماجراى توابين سركوب شد؛ اما بعد با فاصلهى كوتاهى ماجراى قيام مختار و بقيهى آن دلاوران كوفه اتفاق افتاد و نتيجهى در هم پيچيده شدن دودمان بنىاميهى ظالم و خبيث بر اثر همين شد. البته بعد از او سلسلهى مروانىها آمدند؛ اما مبارزه ادامه پيدا كرد؛ راه باز شد. اين خصوصيت اربعين است. يعنى در اربعين افشاگرى هم هست، عمل هم هست، تحقق هدفهاى آن افشاگرى هم در اربعين وجود دارد. ۱۳۸۷/۱۱/۲۸
نظرات شما عزیزان: